دوشنبه 92 مهر 15 , ساعت 7:11 عصر
امروز مادر دوستمو خاک کردن. خدایا چ حالی داشتم. تابوتی ک روی دست مردها داشت برای همیشه با این دنیا خداحافظی میکرد و بسرای ابدیت میرفت..تک و تنها...بدون اون همه عزیزانی ک دورش بودن....مرگ!!!! چ کلمه وحشتناکی.....امروز تلنگرخوبی برام بود...باید همه چیزو گذاشت و رفت..آی آدما این همه نامردی و دوز و کلک چرا؟؟ این همه دروغ و ریا..مرگ مال همه اس..زمان نداره یک آن سراغت میاد و غافلگیرت میکنه و راه برگشتی نیست ک نیست...بهش فکر کن..تک و تنها توی قبر زیر ی مشت خاک..خدایا......
نوشته شده توسط رویا | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ