سهراب گفته بود : به سراغ من اگر می ایید..نرم و آهسته بیایید..مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
اما گاهی وقت ها ثانیه به ثانیه ی افکارم چشم به راهه قدم هایی میشود که چینی نازکم را ترک ترک کند شاید رویایی هرچند کم توان تلخیه حضورم را از یادم ببرد...
خیلی وقت ها به باور میرسم که من برای دنیای تنگ و تاریکمان وصله ی ناجوری بودم...همسفر دنیا بودن قاعده ای دارد که من نتوانستم معنای آن را درک کنم...مادر میگفت مهربانی عشق میاورد ولی دنیا به من آموخت مهربان که باشی عشق چماغی میشود به نام ساده دلی و بر پیشانی تو فرود میاید.
*کاش میتونستم مثل قدیما افکارمو ازاد کنم و حرف بزنم...حداقل تو حیاط خلوتی که امن ترین و ارام بخش ترین نقطه ی دنیای من بود .
*دلم یک قطره درد دل میخواهد...
*دارم هذیون میگم...همه حرفام شده بی مفهوم !!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ