شنبه 92 مهر 27 , ساعت 5:3 عصر
این روزها هرچی به رها میگم میگه اِ... و بعد ادامه حرف هاش.
من: رها بیا لباس هاتو تنت کنم بریم دد...
رها: اِ... بریم دد؟
من : رها ببا می خوایم غذا بخوریم.
رها: اِ.... غذا پخت؟
رها: مامان کیف من اوشش(کوشش)؟
من: توی نختته
رها: اِ... اُتاته(اتاق) منه؟
من: رها بیا لباس هاتو تنت کنم بریم دد...
رها: اِ... بریم دد؟
من : رها ببا می خوایم غذا بخوریم.
رها: اِ.... غذا پخت؟
رها: مامان کیف من اوشش(کوشش)؟
من: توی نختته
رها: اِ... اُتاته(اتاق) منه؟
رها: مامان جوجو اُجاست(کجاست)؟ باتونه(بالکنه)؟
من: نه رفته پیش مامانش نیست
رها: اِ ... رفته ممه بخوره؟
رها: مامان اُجایی(کجایی)؟
من: آشپزخونم
رها: (میاد و پیدام میکنه) اِ.... پیدا دردم(کردم) اینجایی؟
خلاصه که اِ ... رو توی همه جمله هاش میگه و بیشتر جمله هاش هم سوالیه و تا از من تایید نگیره با زبون یا تکون دادن سرم دست بردار نیست وگرنه چندین بار حرفش رو تکرار میکنه.
جدیدا همه کلمه ها رو میگه و جمله هاش هم کامله و داره سعی میکنه جمله های بلند بگه.
فدای اون زبونت بشم عسل...
نوشته شده توسط رویا | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ